جدول جو
جدول جو

معنی جنگ هاکردن - جستجوی لغت در جدول جو

جنگ هاکردن
جنگیدن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جنگ کردن
تصویر جنگ کردن
نبرد کردن رزم کردن پیکارکردن زد و خورد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
اگر کسی بیند که او جنگ کرد بامردمان یا حیوان با حیوان دیگر هر دو از یک جنس باشند، آن که غالب است بر دشمن ظفر یابد. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب
تیز کردن هر چیز با سنگ و سوهان
فرهنگ گویش مازندرانی
زخمی کردن، شکستن دست یا پا
فرهنگ گویش مازندرانی
ریختن و جا دادن، جا کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
جمع آوری کردن، مرتب کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پایین آوردن، از بالا به پایین ریختن برگ از شاخه های و سرشاخه
فرهنگ گویش مازندرانی
عصبی شدن و لج کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
سفت کردن، کشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پف کردن، سیخ شدن مو از ترس یا سرما
فرهنگ گویش مازندرانی
فراهم کردن، درست کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
جوانه زدن ناگهانی و فراوان گیاهان، پیوند دادن دو چیز
فرهنگ گویش مازندرانی
لخته شدن خون
فرهنگ گویش مازندرانی
دو چیز را به یکدیگر نزدیک کردن، میزان نمودن مگسک تفنگ با
فرهنگ گویش مازندرانی
گله ای را از جایی به جایی دیگر انتقال دادن، محدوده ای مشخص
فرهنگ گویش مازندرانی
بانگ زدن، فریاد زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
رنده کردن
فرهنگ گویش مازندرانی